شامگاه ۱۸ شهريور خبري درباره فداكاري يك نوجوان 15 ساله كه جان خود را به خطر انداخته بود تا دو زن همسايه را از گرفتاري در آتش نجات دهد، توجه همه را به خود جلب كرد.
ماجرا از اين قرار است كه در پي آتش سوزي يك عدد پيكنيك توسط خانم ميانسالي و پس از آن پرتاب ناخواسته به سمت مادرش و سوختگي زن سالخورده با فرياد و درخواست كمك، نوجواني پانزده ساله بنام علي لندي كه مهمان خانه همسايه بوده ناگهان صداي جيغهاي دو زن را شنيده، بدون ذرهاي ترديد به سرعت كفشهايش را مي پوشد و به در خانه همسايه مي رود. علي پيكنيك را برداشته و آن را برعكس مي كند، اما گاز مايع روي خودش نشتكرده و شعلههاي بيرحم آتش جسم نحيف علي را در آغوش مي گيرد. يكي از همسايهها كه متوجه آتشسوزي شده بود، پتويي برداشته و با آن يكي از زنان را نجات مي دهد، اما علي فراموش مي شود.
پوست نحيف تن علي در ميان آتش گداخته مي سوزد، اما دم نميزد، حتي از كسي كمك نمي خواهد. يكي از بچههاي خالهاش در را بازكرده و به علي مي گويد سريع به حمام و زير دوش آب خنك برود. دقايقي بعد و با ورود آتشنشاني و اورژانس، آتش خاموش شده و هر سه مصدوم به بيمارستان منتقل مي شوند. زني كه پيرتر بود فوت مي شود، اما دخترش سرپايي درمان مي شود. حكايت علي اما فرق دارد. ۹۱ درصد سوختگي، نتيجه سرشاخ شدن علي با آتش بيرحم است. او ابتدا به بيمارستان سوانح و سوختگي آيتا... طالقاني منتقل مي شود، اما شدت سوختگي به حدي بالاست كه علي را به بيمارستان امام موسي كاظم(ع) اصفهان منتقل مي كنند.اما شدت جراحات وارده آن قدر بالاست كه علي دوام نمي آورد و سرانجام در روز جمعه 2 شهريور خبر فوتش همه را در بُهت فرو مي برد.
بايد گفت تا پيش از اين حرف از دهه هشتاديها كه به ميان ميآمد همه تصورها سمت نوجوانان بيدغدغهاي ميرفت كه جز خودشان و دنياي به نظر ما عجيبشان چيزي ديگري در اولويتهايشان نبود اما شجاعت اين نوجوان 15 تصورها را تكاني داد تا نگاهمان از سطح به عمق كشيده شود و زواياي پنهان اين نسل را ببينيم.
شهادت علي باعث شد بفهميم كه قهرمانها فقط در افسانههاي گذشته نيستند و سرزمين عزيزمان ايران هنوز هم حسين فهميدهها را در دامان پُرمهرش پرورش ميدهد.